Saturday, May 30, 2009


همیشه در میان

نامدگان و رفتگان، از دو کرانه ی زمان
سوی تو می دوند، هان ای تو همیشه در میان

در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان

هر چه به گرد خویشتن می نگرم درین چمن
آینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان

ای گل بوستان سرا از پس پرده ها درآ
بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان

ای که نهان نشسته ای باغ ِدرون ِ هسته ای
هسته فروشکسته ای کاین همه باغ شد روان

آه که می زند برون، از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان

پیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان

پیش تو جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان.


ه. ا. سایه.

Friday, May 22, 2009

چرا ادبیات؟

(برگرفته از کتابی با همین نام از ماریو بارگاس یوسا با ترجمه ی عبدالله کوثری)

در زمانه ی ما علم و تکنولوژی نمی توانند نقشی وحدت بخش داشته باشند و این دقیقاً به سبب گستردگی بی نهایت دانش و سرعت تحول آن است که به تخصصی شدن و ابهامات بسیار می انجامد. اما ادبیات از آغاز تا اکنون و تا زمانی که وجود داشته باشد فصل مشترک تجربیات آدمی بوده و خواهد بود و به واسطه ی آن انسانها می توانند یکدیگر را بازشناسند و با یکدیگر گفتگو کنند، و در این میان تفاوت مشاغل، شیوه ی زندگی، موقعیت جغرافیایی و فرهنگی و احوالات شخصی تاثیری ندارد. ادبیات به تک تک افراد با همه ی ویژگی های فردی شان امکان داده از تاریخ فراتر بروند. ... برای ایمن داشتن انسان از حماقت، تعصب، نژادپرستی، تفرقه ی مذهبی و سیاسی و ناسیونالیسم انحصار طلبانه، هیچ چیز از این حقیقت که در آثار ادبی بزرگ آشکار می شود موثرتر نیست: مردان و زنان همه ی ملت ها در هر کجا که هستند در اصل برابرند و تنها بی عدالتی است که در میان آنان بذر تبعیض و ترس و استثمار می پراکند.
یکی از اثرات سودمند ادبیات در سطح زبان تحقق می یابد. جامعه ای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعه ای که مهم ترین ابزار ارتباطی آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرفهایش را با دقت کمتر، غنای کمتر و وضوح کمتر بیان می کند. جامعه ای بی خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعه ای از کر و لال ها دچار زبان پریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتدایی اش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می کند. آدمی که نمی خواند یا کم می خواند یا فقط پرت و پلا می خواند، بی گمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف می زند اما اندک می گوید، زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست.
اما مسئله تنها محدودیت کلامی نیست. محدودیت فکر و تخیل نیز در میان است. مسئله، مسئله ی فقر تفکر نیز هست، چراکه افکار و مفاهیم که ما به واسطه ی آنها به رمز و راز وضعیت خود پی می بریم، جدا از کلمات وجود ندارند. ما سخن گفتن درست، پرمغز، سنجیده و زیرکانه را از ادبیات و تنها از ادبیات خوب می آموزیم.
درست گفتن، و تسلط بر زبانی غنی و متنوع، یافتن بیانی مناسب برای هر فکر و هر احساسی که می خواهیم به دیگران منتقل کنیم، بدین معناست که ما آمادگی بیشتری برای تفکر، آموختن، آموزش، گفتگو و نیز خیالپردازی، رویاپردازی و حس کردن داریم.
رسانه های دیداری_ شنیداری نمی تواند در آموزش کاربرد مطمئن و ماهرانه ی امکانات بی نهایت زبان، جای ادبیات را بگیرد. درست بر خلاف این، این گونه رسانه ها کلام را در قیاس با تصویر که زبان اصلی آنهاست بر جایگاهی ثانوی می نشاند و کاربرد زبان را تا حد کلامی شفاهی، و حداقلی گریزناپذیر که هیچ ربطی به بعد مکتوب آن ندارد تقلیل می دهد. آنگاه که فیلمی یا برنامه ای تلویزیونی را «ادبی» توصیف می کنیم در واقع به شکلی مودبانه آن را ملال آور خوانده ایم. از این روست که برنامه های ادبی در رادیو و تلویزیون کمتر علاقه ی مردم را جلب می کنند.
در غیاب ادبیات ذهنی انتقادی که محرک اصلی تحولات تاریخی و بهترین مدافع آزادی است لطمه ای جدی خواهد خورد. ... ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید.

Sunday, May 17, 2009

سیمز، بازی با زندگی

همه ما برای پر کردن اوقات فراغت خود سرگرمی هایی فراهم می کنیم تا به مدد آن از خستگی کار و تلاش روزانه خود بکاهیم و موجبات نشاط و فرح خود و خانواده مان را ایجاد کنیم. این روال از گذشته مرسوم بوده اما امروز با پیشرفت ابزار تکنولوژیک نوع سرگرمی های ما دچار تغییرات ماهوی بسیاری شده اند. امروز دیگر با کنار رفتن بازی های گذشته، فعالیت های فیزیکی که مستلزم آنها بود نیز کنار رفته و جای خود را به انفعال و سکون فیزیکی و در عین حال تحرک ذهنیِ بازی های ویدئویی داده است.

بازی های ویدئویی که شامل انواع بازی های کامپیوتری، پلی تو، سگا، میکرو، آتاری و از این دست می باشند، تنها مستلزم فردی هستند که ذهن و وقت خود را در اختیار آنها قرار دهد و طبق دستورالعمل آنها مراحل بازی را طی کند. این آن مجهول می نماید و بازی کننده را تشویق به رسیدن به پایان قصه و کشف آن می کند، به دلیل مرحله وار بودن و موانعی که در راه رسیدن به جایزه نهایی می گذارند، فردی که پشت مانیتور نشسته را به اصطلاح "تا لب چشمه برده و تشنه برمیگرداند" و از این روی او را بسیار حریص به از سر گرفتن ماجرا و شروع مجدد آن می نماید. این تکرار پی در پی بازی، سیر خود را همچنان ادامه می دهد به طوری که ساعت های متمادی می گذرد بدون آنکه خود فرد متوجه این فوت وقت شده باشد.
جذابیت خاص این بازی ها برای کودکان و نوجوانان و وابستگی که آنان بعد از چند دفعه بازی کردن به آن مبتلا می شوند، دست به دست هم می دهند تا اعضای این گروه سنی را مفتون و مسحور خود کرده و آنها را به سایر جنبه های زندگی بی رغبت کند.

آسیب شناسی این بازی ها و توجه والدین و سایر افرادی که مسئولیت های تربیتی مشابهی دارند، گامی موثر در جهت پیشگیری از عواقب خطرناک آنها خواهد بود. به همین جهت به آسیب شناسی موردی یکی از پرطرفدارترین و در عین حال خطرناک ترین بازی هایی که جای خود را در قلب بچه ها (و بعضاً بچه های بزرگسال!) باز کرده، می پردازیم که آن بازی سیمز است.

بازی سیمز بیشتر از آنکه اسمش عجیب است، تاثیرات و پیامدهایش عجیب است. این بازی که ساخته ی چنگال های خونین آمریکا است، تماماً به زندگی آدم های مجازی ای که سیمز نام دارند می پردازد. بازیکن سیمز کنترل تام دنیای این افراد و فعالیت های روزانه ی آنها از قبیل خوردن و خوابیدن و تلویزیون تماشا کردن و ... را بر عهده دارد. بازیکن حتی قادر است ویژگی های شخصیتی و مهارت های اعضای خانواده ی سیمز را خودش انتخاب کند. البته این بازی نسخه های متفاوتی دارد که امکانات آنها هم متفاوت هستند. بیش از این به معرفی این بازی نمی پردازیم و به سراغ معدودی از پیامدهای آن می رویم.

سیمز به بازیکن خود مواردی را القا می کند که مهمترین آنها عبارتند از:

در دست گرفتن کنترل همه امور در زندگی. توضیح آنکه وقتی کودک یا نوجوانی ساعت های متوالی به این بازی می پردازد( چراکه این صرف وقت بسیار از ملزومات این بازی بی انتها است) و در آن اختیار دار همه چیز است، دیگر در زندگی واقعی حاضر نیست تحت کنترل دیگری باشد و به شدت افسار گسیخته می شود.

دستور دادن و تصمیم گیری در تمام شئونات زندگی. کودکی که از ابتدای بازی به او این حق داده می شود که خدایی کند و همه ی شخصیت ها را خود خلق کند، آنها را بزرگ کند، برایشان خانه بسازد و در انتخاب شغل و همسر و غیره برایشان تصمیم بگیرد، در دنیای واقعی هم چیزی کمتر از پادشاهی کردن و امر و نهی های مکرر او را راضی نمی کند.

جای نداشتن معنویات در زندگی. در میان فعالیت های سیمز ها جز امور روزمره، روتین و کسالت آور زندگی چیز دیگری مشاهده نمی شود و این طعم تلخ به کودک می چشاند که زندگی جز اینها و یا نهایتاً دوست پیدا کردن و پارتی رفتن و رقصیدن و خوش گذرانی های زودگذر چیز دیگری در بر ندارد. در پی چیزی ورای اینها نباش که " گشتیم نبود، نگرد نیست." اینجاست که کودک به معنویات به دید مسائلی اضافه که هیچ جایی در زندگی نداشته و ضرورتی هم ندارد می نگرد و این نقیصه به خلاء معنویت در زندگی و عدم رشد معنوی و اخلاقی کودکان می انجامد.

پوچ بودن زندگی. در این بازی، زندگی سیمز ها از صبح تا شب به بازی گذاشته می شود، روز ها مکرراً می آیند و می روند، شخصیت ها ازدواج می کنند، تولید مثل می کنند، بچه هایشان را بزرگ می کنند بعد خود می میرند و بچه ها روال بازی زندگی را ادامه می دهند -------- الی آخر. و در آخر هم هیچ. این دقیقاً همان عقیده ای است که پوچ گرایان بدان باور دارند و کاملاً با تفکر اسلامی در تضاد و تنازع است. القای عبث بودن خلقت و بی مقصد بودن زندگی به کودکان از زیان بارترین خسارات این بازی است. این ایدئولوژی تخریب گری که در پس بازی سیمز قرار دارد، خود به تنهایی و بدون در نظر گرفتن ضرر های متعدد دیگری که در این مقال مجال بررسی موشکافانه آنها نیست، کودک را از زندگی شیرین و لذت بخشی که لازمه ی کودکی است، محروم ساخته، او را دلزده و ماًیوس از دنبال کردن آمال و آرزوهایش می نماید.

این است آن سرگرمی ای که ما برای فرزندان عزیز تر از جانمان فراهم می کنیم. آنها با زندگی خود بازی می کنند و ما نظّاره گرانی هستیم محو تماشای این بازی.

Friday, May 8, 2009

...اندکی تامل...

قطعه ای از سخنان گهربار حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه ی فدک

خداوند ایمان را سبب زدودن زنگار شرک از دلهاتان قرار داد
و نماز را موجبی برای دوری شما از خودپرستی
و زکات را دستمایه ی بی آلایشی نفس و افزایش روزی بی دریغ
و روزه را عامل تثبیت دوستی و اخلاص
حج را وسیله ی تقویت دین
و عدالت را مایه ی پیوند قلوب
و پیروی ما را سبب نظم
و پیشوایی ما را مانع جدایی و افتراق
و شکیبایی و صبر را موجبی برای جلب پاداش

به نظر شما آیا گزاره های سمت راست نتایج سمت چپ را برای ما به بار آورده است؟

Tuesday, May 5, 2009

مجلات عامه پسند در خدمت عامه مردم


تاکنون به این فکر کرده اید که مجلات عامه پسند چه خدمتی به مردم می کنند؟ برای این منظور اول باید ببینیم مجلات عامه پسند کدامند.
مجلات عامه پسند ویژگی هایی دارند که آنها را از سایر مجلات متمایز می کند و تشخیص آنها را آسان می نماید. بارزترین ویژگی آنها این است که به رشته و موضوع واحدی نمی پردازند و در عوض به هر آنچه "ذوق عامه" می پسندد می پردازند. ذوق "عامه" هم که محدود به موضوعاتی خاص نمی شود، و این می شود که در این قبیل مجلات از مسائل سطحی پزشکی و روانشناسی-که اغلب آنها هم ترجمه های گرته برداری شده از مقالات درجه سه در این زمینه است- مصاحبه با بازیگران و مطرح کردن جزئیات حاشیه ای زندگی آنها و یک سری داستان های عاشقانه عامه پسند گرفته تا آشپزی و فال ماه تولد و عجایب جهان همه و همه گنجانده شده است. البته همه این موارد در فواصل تبلیغات متعدد قرار گرفته اند

تا اینجا شاید هیچ ایرادی وارد نباشد و اساساً این شله قلمکار بودن این گونه مجلات مشکلی برای مخاطب آن ایجاد نکند. اما آنچه این مجلات را از اعتبار و ارزش فرهنگی ساقط می کند، جریان فکری است که هدایت گر روند تهیه و تدوین آنها بوده و نیز هدفی است که این اوراق در پی آن هستند. یک نگاه ساده بینانه شاید خطری از این بابت احساس نکند و بپندارد که این اوست که با خواندن این مجله نفعی برده و به هدف خود که کسب اطلاعات و یا سرگرم شدن باشد، رسیده است. حال آنکه در غالب موارد در برابر چنین خوانندگان قشری نگری این مجله است که با خوانده شدن به هدف خود رسیده است. آری، جریان فکری که بر این مجلات حاکم است از انتخاب مطالب و عکس ها گرفته تا نحوه ی چیدمان آنها و به کارگیری رنگ آمیزی مورد نظر و نیز نحوه ی چیدن تبلیغات در فواصل مطالب، همه را به دقت و در راستای هدف خود آراسته و بدین ترتیب به شکلی که بسیار طبیعی و اتفاقی می نماید، افکار و عقاید دلخواه خود را به طیف گسترده ی مخاطبانش القا می کند.

اگر این اتفاق یک یا دو بار بیفتد یعنی هر مخاطبی یک یا دو بار به سراغ این مجلات برود شاید معضلی به بار نیاورد، اما از آنجا که به خاطر عامه پسند بودنشان باعث جلب رضایت مخاطبشان می شوند، هواداران زیادی پیدا می کنند و این عده، از مشترکین و مخاطبان پر و پا قرص آنها می شوند و این توالی و تعدد مراجعه به این مجلات کم مایه و سطحی تهدید را دو چندان می کند، تهدید خطری که در کمین افکار عمومی جامعه است.

اصطلاح دیگری که به اکثر مجلات عامه پسند نسبت داده می شود، "مجلات زرد" است. به طور کلی در قلمرو مطبوعات به هر چیزی که رنگ زرد اطلاق شود- کتاب یا روزنامه یا مجله- بیانگر آن است که آن محصول در بردارنده المان های ضد ارزشی و ضد فرهنگی است و با فساد و انحراف فکری آمیخته است.

بهتر است آنچه در خصوص مجلات زرد بیان شد را با مثالی شفاف تر کنیم و به همین منظور به سراغ مجله ی "بانوی شرقی" می رویم:

مجله ی "بانوی شرقی" یکی از همین مجلات است که البته راجع به عنوانش بعد از آنکه تورقی در مجله کردی باید فکر کنی. ابتدا تصویر یک بازیگر زن خوش چهره که نقش اول پر بیننده ترین فیلم یا سریال هفته های اخیر بوده، روی جلد مجله نگاه تو را به خود می کشاند، اما تو کنجکاوانه از آن می گذری و شروع به تورق می کنی. هر چه پیش تر می روی بیشتر شک می کنی که این یک مجله ی فرهنگی هنری است یا آلبوم عکس بازیگران محبوب دختران و پسران جوان! هر کدام از این بازیگران که با نمایی تمام قد یک صفحه (گلاسه) را به خود اختصاص داده اند، لبخند رضایت آمیزی نیز بر لب دارند. تصویر این لبخند ها با ژست ها ی مختلفی که بازیگران به خود می گیرند و آن ظاهر آراسته و بی نقصی که به مدد انواع و اقسام جراحی ها و گریم ها و نورپردازی ها پدید آورده اند، رفته رفته تو را به این سمت می کشاند که شادی واقعی را اینها احساس می کنند و زیبایی واقعی را اینها دارند، برای همین است که از زندگی شان راضی اند و لبخند رضایت دارند و ...، به این فکر که فرو می روی دست اندازی تو را به خود می آورد و آن چیزی نیست جز انبوهی از تبلیغات مراکز جراحی زیبایی صورت، بینی، گونه و ابرو و دور چشم و غیره و ذلک! اینجا معلوم می شود تمام آن بازیگران بیچاره ای که عکسشان از مقابل دیدگان تان گذشت حکم فلش هایی را داشتند که شما را به این مراکز رهنمون کنند. چه خدمت بزرگی!
حالا مجله را ببند و یکبار دیگر به عنوان آن نگاهی بنیداز. "بانوی شرقی". پیشنهاد بهتری به ذهنت نمی رسد؟ بانوی غربی چطور است؟ یا نه شاید اصلا به بانوی غربی توهین شود، "بانوی غرب زده" بهتر نیست؟