Wednesday, March 11, 2009

دعوت

چشمت چو باز شد
دیگر مخواب
که خواب تو را باز می برد
در تیره راه خواب
سقف اتاق لانه ی تردید است
چشمت چو باز شد
از سقف چشم بردار
برخیز
بیرون بیا
بیرون خانه
فصلی به انتظار نشسته ست
و گردشش به گردش قدم توست
شاید که برف ببارد بیرون
شاید باران
اما سرما
ز پوشش ردای رهایی
سرما
ز سلطه ی نَفَس تو
هراس دارد سرما
ردای گرم نبوت
تنها حدیث و نقل و سخن نیست
اما فقط به قامت رهرو
پناه می دهد از سرما
پناه می دهد از فصل غم
از فصل غم
فصل نشستن و نالیدن
در فصل سرخ بهار آمدیم
فصل دمیدن همراهان
از خون
فصل تپیدن همخونان
بر خاک
و سیل جاری رگها
مرز میان مشرق و مغرب
مرز میان شهرک و شهرستان را
بی رنگ کرده است
و سرزمین
سرود رهایی ست
تو سرزمین رهایی هستی
برخیز

برخیز

برخیز
چشمت چو باز شد
دیگر مخواب
که خواب تو را باز می برد
در تیره راه خواب
--------------------------------------------
از مجموعه ی
"بیعت با بیداری"
طاهره صفار زاده