Friday, February 16, 2007

معرفت، مبدا همه ی کمالات


مبدأ همه كمالات، معرفت به حق و ترك هوي‌هاي نفساني است، و مبدأ تمام نقائص خدانشناسي، ضعف ايمان و حب نفس است. بنابراين راه اصلاح تمام مفسده‌ها, معرفت به حق و ترك هوي‌هاي نفساني است. خداوند متعال مي‌فرمايد: هرچه از نيكي و حسنه به تو رسد از خداست و آنچه از بدي به تو رسد، از نفس توست «ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ وَ ما اَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ».
معرفت به حق، حب و دوستي خدا را مي‌آورد. چون اين حب و دوستي كامل شود، انسان را از خود منقطع مي‌كند. چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع گشته و چشم طمع بر خود و سايرين بربندد و از رجس طبيعت پاك و پاكيزه شود. آنگاه نور ازل از باطن قلب طلوع نموده و تمام اعضاء و قواي او الهي گردد.
اما خودبيني، رؤيت نفس و حب نفس انسان را از حق منقطع كند، جنبه‌هاي نفساني را تقويت نموده و قلباً مشتاق لذايذ نفساني شود. بنابراين آن علم و عملي كه انسان را از هوي‌هاي نفساني و صفات شيطاني دور نمايد، علم نافع الهي و عمل صالح و مطلوب است. اما علم و عملي كه انسان را از اهواء نفساني پاك و مبرّي ننمايد، نه علم و عمل خدائي كه تصرف شيطاني است.
گرچه علم به معارف اطلاق شود، اما وقتي عمل صالح نيست، چنان علمي براي روح سازگار نيست، ولو صاحب آن جامع شرايط فقهي باشد. ميزان در سير و سلوك، قدم حق و تفكر الهي است. حضرت مولي‌الموالي علي (ع) مي‌فرمايد: اي طالبان علم، علم داراي فضايل بسيار است، اول آن تواضع و آخرش برائت از حسد است.
امر است به تفكر و تعقل، از اينرو صاحب علم و عمل بايد احوال و ملكات نفساني خود را به دقت تحت نظر قرار دهد، ببيند در رشته علمي و تخصصي خود تا چه حدّ از ملكات آن علم به او ارث و بهره‌اي رسيده است.
بر سالك الي الله است كه بررسي نمايد آيا نور معرفت الله قلب او را روشن كرده، آيا به حق و مظاهر جلال و جمال حق، محبت پيدا نموده است؟ يا اين كه به خاطر چندي ممارست در اصطلاحات، به همه به نظر حقارت كه نظر ابليسي است، نگاه كرده! حكما را قشري دانسته و با اتكاء به مشتي الفاظ و مفاهيم، ساير علما و دانشمندان را به حساب نياورده! او بايد دريابد كه آن اصطلاحات بي‌مغز، حجاب معرفت الله و نقاب رخسار جانان است.
علم كه بايد انسان را از علايق دنيوي نجات دهد و از اسارت نفس وارسته نمايد، خود عاملي شده كه او را در زندان طبيعت محبوس و در تحت تسلط شيطان قرار داده است. بيچاره داد از منازل ايمان و عشق و محبت مي‌زند، ظاهراً از معارف الهي صحبت مي‌كند، اما خود گرفتار زناي نفس و بت خودپرستي است. ابليس با آن موقعيت به علت تكبر بر آدم از مقام قرب دور شد، او چگونه مي‌خواهد با اين كيفيت به معارف الهي راه يابد، هيهات، صد هيهات!
علمي كه به جاي خاكساري و فروتني، سركشي و خودبالي ايجاد كند، آن علم نه افاصة رحمان كه پس‌ماندة شيطان است. بيچاره گرفتار مشتي مفاهيم و سرگرم پاره‌اي اصطلاحات شده، عمر گرانمايه خود را صرف فرو رفتن در چاه طبيعت كرده و از خواب غفلت بيدار نشده است.
حكيم يا فقيه، محدّث يا مفسر بايد ببيند كه از اين علوم چه يادگارهايي در قلب او باقي مانده و چه ثمراتي در شجرة وجود او حاصل شده است. اگر حاصل آن علم در او تواضع و فروتني و شكرگزاري است، در حفظ آن بكوشد و فريب شيطان نخورد كه به هلاكت افتد و از سرمنزل قرب دور گردد.
علم قرآن و كلام حضرات معصومين (ع) بايد منور قلوب باشد، نه اين كه بر صفات شيطاني بيفزايد كه در آن صورت، همه جهالت است و شيطنت. حضرت رسول اكرم (ص) نجات بشر و تضمين سعادت او را در دنيا و عقبي در پيروي از قرآن اعلام فرموده كه حاوي كامل‌ترين دستورات آسماني است.
علمي كه از باطن سرچشمه گيرد، قلب را خاشع نمايد و زبان را راست و نطق و بيان را از هرگونه تلبيس و انحراف باز دارد. اما علم مكتسب از خارج، دماغ را مُنْتَفَخ و زبان را منحرف نمايد «اِنَّ اللهَ لا يَنْظُرُ اِلي صُوَرِكُمْ وَ اَعْمالِكُمْ وَ لكِنْ يَنْظُرُ اِلي قُلُوبِكُمْ وَ نِيّاتِكُمْ».
بزرگان فرموده‌اند علم تقليدي و ظاهري بي‌جان و بي‌روح است، و وسيله معاش و به خاطر ماديات است. اگر كسي گويد كه چرا مريدان استفاده از مشايخ مي‌نمايند؟ بايد دانست كه اين شبهه است و اساسي ندارد چه فرموده‌اند «كَلِمَةُ الْحِكْمَةِ ضالَّةُ الْحَكيمِ فَاَخَذَها حَيْثُ وَجَدَها فَهُوَ اَحَقُّ بِها»: كلمة حكمت گمشدة حكيم است، پس هركجا يابد آن را برگيرد كه او سزاوارتر است به آن.
خوشا به حال كسي كه امراض روحي خود را با اوامر بزرگان اصلاح كرده و با تمسك به ريسمان محكم الهي و دامن حضرات اولياء و بزرگان، از بند نفس و شيطان رسته و متصف به سيرة انبياء و اولياء گشته است.
متأسفانه وقتي كسي طالب علمي شد كه مورد قبول اكثريت مردم باشد، و از آن تجاوز نموده بر مسند فقاهت و حديث نشيند، بدون آن كه موفق به سير در باطن اين علم مقدس گردد و به حليه عمل بدان‌ها متحلي شود، او گمان نمايد كه به كمال معرفت رسيده، غافل از اين كه قدمي به سوي حق بر نداشته و اينها همه دنياي اوست.
اما فردي كه در تحصيل حقايق و انجام وظايف، قصور ننموده و بعد از اخذ علوم ظاهري، در نتيجة تفكر به عمق آن علم پي برده و در تزكيه نفس كوشش مي‌كند، او موفق به سعادت جاوداني مي‌گردد. شالودة اين موفقيت از دوران جواني است، زيرا عمده اصلاح نفس در ايام جواني است. بهترين ايام براي اصلاح نفس جواني است، چه در ايام جواني ارادة انسان قوي‌تر و ظلمت نفس كمتر و به فطرت نزديك‌تر است.
بدبخت كساني كه ايام جواني را به رايگان از دست داده و ضايع نموده‌اند كه در ايام پيري اصلاح نفس بسيار مشكل است، زيرا در پيري مشكلاتي هست كه در جواني نيست. خوشا بر جواناني كه در ايام
جواني قدر آن را دانسته و به توفيق الهي به اصلاح و تزكيه نفس مي‌پردازند.
:برگرفته از
"کتاب " سفر به کعبه ی جانان
"به قلم "علی اللهوردیخانی

No comments: