
مکتب عشق
مکتب عشق که همان مکتب عرفان است، کمال انسان را در عشق به ذات حق و آنچه انسان را به این عشق می رساند می داند. برخلاف مکتب عقل که مکتب حرکت نیست و مکتب فکر است، این مکتب مکتب حرکت است اما حرکتی صعودی و عمودی نه افقی. اینها معتقدند که سخن، سخن فکر و عقل و استدلال نیست، سخن روح انسان است و روح انسان واقعاً به طور معنوی حرکت می کند تا آنجا که به خدا برسد.
مکتب عشق برای رسیدن انسان به کمال، عقل را کافی نمی داند و می گوید: عقل، جزئی از وجود انسان است نه اینکه تمام ذات انسان باشد. عقل یک ابزار است و ذات و جوهر انسان نیست. ذات و جوهر انسان، روح است و روح از عالم عشق است.
عرفا همیشه مستی را –به آن معنا که خود می گویند- بر عقل ترجیح می دهند. توحید نزد آنها معنای دیگری دارد. توحید آنها وحدت وجود است، توحیدی است که اگر انسان به آنجا برسد همه چیز شکل دیگری پیدا می کند. در این مکتب، انسان کامل در آخر عین خدا می شود، اصلاً انسان کامل حقیقی خود خداست و هر انسانی که انسان کامل می شود از خودش فانی می شود و به خدا می رسد.
راه رسیدن به کمال
از نظر فیلسوف اگر انسان بخواهد به مقام انسان کامل برسد باید با ابزار استدلال و قیاس و منطق پیش برود، ولی عارف می گوید ابزار آن اینها نیست، به جای همه ی این کار ها تزکیه ی نفس کن. فیلسوف می گوید: فکر کن، درس بخوان، پیش معلم برو، عارف می گوید: خودت را تصفیه کن، اخلاق رذیله را دور کن، توجه به غیر حق را از خود بران و بر توجه خود به حق بیفزا .
سلوک انسان کامل
در اینجا این پرسش مطرح می شود که آیا انسان کامل اسلام انسان سالک است؟ انسانی است که مرحله به مرحله و قدم به قدم پیش رفته؟ در پاسخ باید گفت بله. حضرت علی (ع) در خطبه ی 218 نهج البلاغه در این باره می فرمایند: از این در به آن در می رو دو در دیگری روی او باز می شود و منزل دیگری را پشت سر می گذارد تا به دری می رسد که "باب السلامه" می گویند. به انجا که برسد به نهایت راه رسیده است.
مسلّم است که انسان اگر به آنجا برسد، بین او و خدا حجابی نیست و خدا را با دیده ی دل می بیند و به اصطلاح به "قرب به حق" نائل شده است.
برخی اشکالات مکتب عرفان
تحقیر عقل:
در مکتب عرفان چیز هایی تحقیر شده است که اسلام با ان تحقیر ها موافق نیست. در عرفان خیلی علم و عقل تحقیر شده است؛ در حالی که اسلام در عین اینکه دل را قبول دارد عقل را هم تحقیر نمی کند.
پس آن جنبه هایی که علم و عقل در عرفان و یا لااقل در سخنان بعضی از عرفا تحقیر می شود، مورد تایید اسلام نیست. انسان کامل قرآن، انسانی است که کمال عقلی هم پیدا کرده و جزء کمالات اوست.
درون گرایی مطلق:
مسئله ی دیگری که در این مکتب مورد تایید اسلام نیست، این است که انسان کامل عرفان انسان اجتماعی نیست، انسانی است که فقط سر در گریبان خودش دارد. ولی انسان کامل اسلام، انسان جامع است، برون گرا هم هست، جامعه گرا هم هست و همواره سر در گریبان خود فرو نبرده است.
نفس کشی:
ما در تعبیرات اسلامی کلمه ی نفس کشی نداریم و معمولاً صحبت از تهذیب و اصلاح نفس است. ولی در باره ی مسئله ی نفس کشی و به عبارت دیگر خود را در هم شکستن، خود را کوبیدن، یعنی خود بین و خود خواه نبودن، در عرفان ما طوری سخن گفته شده است که غالباً یک نکته ی بسیار اساسی که در اسلام از آن به "کرامت نفس" تعبیر می شود، مورد غفلت واقع شده است.
جهاد با نفس در اسلام
نفس انسان گاهی اوقات دچار حرص و آز شدید می شود و مانند حیوان درنده ای می شود که فقط به درندگی میل دارد. در این هنگام باید جهاد با نفس کرد؛ یعنی باید با نفس اماره ی بالسوء ، که این تعبیر از قرآن است، این نفسی که به شدت فرمان به بدی می دهد، مبارزه کرد. قرآن (در آیه ی 23 سوره ی جاثیه) تصریح می کندکه باید جلوی نفس را گرفت و باید آن را ازاین که دنبال هوای نفس خودش برود نهی کرد.
در این مکتب در مرحله ی جهاد با نفس و مبارزه با خودخواهی و خودپرستی، گاهی به جایی می رسیم که اسلام ان را تایید نمی کند. یکی از ان موارد، ریاضت های شاقه است. به اینجا که می رسد، اسلام در مقابل آن می ایستد و می گوید بدنت بر تو حق دارد.
لازم به ذکر است که مجاهده ی با نفس دو گونه است. گاهی مجاهده ی با نفس به شکل ریاضت است؛ یعنی خیلی به تن سختی می دهند؛ غذا خیلی کم می خورند و خواب را به حداقل ممکن می رسانند. که البته این روش در میان مسلمین کمتر رواج یافته، چون منطق اسلام اجازه نمی دهد که این کار رایج شود.
گاهی هم جهاد با نفس مبارزه ی با تن نیست، مبارزه ی با خود نفس و روان است، یعنی بر خلاف میل نفس رفتار کردن که این هم تا حدی درست است ولی در همین مورد چیز هایی است که با منطق اسلام جور در نمی آید. (مانند روش ملامتی)
روش ملامتی
روش ملامتی نقطه ی مقابل روش ریاکاری است. آدم ریاکار باطنش بد است و تظاهر به خوبی می کند، ولی آدم ملامتی یک ادم خوب است که برای این که مردم به او عقیده پیدا نکنند تظاهر به بدی می کند. مثلاً شراب نمی خورد ولی تظاهر به شراب خواری می کند. البته برای این رفتار خود دلیل دارد. می گوید من این کار را می کنم برای این که نفس را بکشم، برای این که نفس بمیرد. واقعاً هم این کار مبارزه ی شدیدی با نفس است، چون نفس دلش می خواهد در میان مردم وجهه داشته باشد و مورد تایید واقع شود ولی او عمداً کاری می کند که عکس این نتیجه را داشته باشد.
حال باید ببینیم که این کار ها با منطق اسلام سازگار است؟ نه. اسلام می گوید عِرض مومن در اختیار خودش نیست. مومن حق ندارد کاری کند که شرف و احترام و آبروی خود را در میان مردم بریزد. اسلام می گوید: ریاکاری نکن، تظاهر به خوبی نکن ولی تظاهر دروغین به بدی هم نکن. هم آن دروغ عملی است و هم این. نه ان دروغ را بگو نه این دروغ را.
تصوف و عزت نفس
گاهی در مکتب تصوف در همین جهاد با نفس، تن به دنائت و پستی می دهند برای اینکه نفس را رام و ذلیل کرده، از فرمان دادن باز دارند. مثلاً شخصی در جایی می تواند از حیثیت خودش دفاع کند ولی دفاع نمی کند. چیزی که ما اسمش را «عزت مومن» می گذاریم، در بعضی از مکتب های تصوف معنی ندارد.
اسلام می گوید نفس مومن، عزیز و محترم است؛ مومن باید از شرافت خود دفاع کند. اسلام به انسان می گوید: شرافت نفس خودت را لکه دار نکن. چطور می شود که اسلام از یک طرف می گوید مجاهده ی با نفس کن و از طرف دیگر می گوید شرافت نفس خودت را لکه دار نکن؟ گر دو نفس وجود دارد که باید با یک نفس مجاهده کرد و نفس دیگر را محترم شمرد؟
جواب این است که دو نفس به معنای اینکه دو شخص باشد وجود ندارد. یک نفس وجود دارد که این یک نفس هم درجه ی عالی دارد و هم درجه ی دانی و پست. که در مکتب عرفا نه اینکه فقط با نفس اماره جهاد شده که با آن نفس شریفه هم جهاد شده است.
No comments:
Post a Comment